جدول جو
جدول جو

معنی حسن مقدم - جستجوی لغت در جدول جو

حسن مقدم(حَ سَ نِ مُ قَدْ دَ)
او راست: نمایشنامه ای به نام ’جعفرخان از فرنگ آمده’ که در 1301 هجری قمری چاپ شده است. (ذریعه ج 5 ص 109) (تاریخ ادبیات معاصر ایران)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن مقطع
تصویر حسن مقطع
در ادبیات در فن بدیع آوردن عبارتی شیرین و دلنشین در پایان سخن
فرهنگ فارسی عمید
(حُ نِ مَ طَ)
تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که دعاگوئی چنان کند که تعلیق به اشیاء و زمان ممتد و یا غیر فانی با عبارات رائق و فصیح باشد و ترکیب لطیف و معانی بلیغ کند:
تا دهد درعالم کون و فساد از مهر و کین
بزم و رزم خسروان احوال گیتی را نظام
باد در دست محبانت لبالب جام می
بادت از حلق عدو تیغ زبان آور بکام.
چنین است در ’جامع الصنایع’ و این معنی مخالف حسن مقطعبه معنی حسن انتهاء است. ولکن از مجمع الصنایع فرقی معلوم نمیشود. زیرا که میگوید: حسن مقطع آن است که شاعر ابیات اخیر شعر را خوب گوید و به لفظ عجیب و معنی غریب ختم کند. و این در قصاید بیشتر دعا میباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به مرآت الخیال ص 114 و ترجمان البلاغه در حسن المقاطع شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مُ قَدْ دَ)
ابن ابی بکر بن احمد بن بدرالدین حلبی حنفی. درگذشتۀ 836 هجری قمری او راست: شرح الصدور و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 288)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ مَ)
نیکوگفتاری. خوش صحبتی. خوش بیانی:
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
زیب بندی زیبایی آفریدگار است که مرزی دارد و کاستی یا نیستی نیز پذیرد
فرهنگ لغت هوشیار